۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه
در كتاب «سير غزل در شعر فارسي»(1) دربارهي خواجو نوشته بودم: «برخي از اوزان غزليات او نادر و يا تازه است» اما تاكنون مجالي دست نداده بود كه آن اوزان را مطرح سازم. اين اوزان تازه عمدتاً در بخش صنايعالكمال است.
به هر حال، از تنوع اين اوزان تازه و نادر نيك پيداست كه خواجو عروضي بوده است. ظاهراً يكي از مدعيان عروض، كه گويا از اصحاب عمائم بوده است، به خواجو نكته گرفته بود كه برخي از اوزان شعري او مرسوم و متعارف نيست. خواجو در قطعهاي كه خطاب به او سروده است، به درستي ميگويد كه اوزان و آهنگهاي شعري از حد شمار بيرون است:
تا چند كني عرض عروض اي ز جهالت/ ناكرده جوي حاصل و مغرور به تحصيل
بس زن كه بود نادره گوي و سخن آراي/ ني همچو شما غرّه به درّاعه و منديل
از وزن چه پرسيد كه بيرون ز شمارست/ مفعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ مفاعيل (ص164)
و حق با خواجو است. عليالعجاله، حدود سيصد و اندي آهنگ در شعر فارسي شمارش شده است كه در ادبيات جهان بيسابقه است و هر آينه هر شاعري ميتواند به تعداد اين آهنگها بيفزايد.
علاوه بر اين، در ديوان خواجو اشارات عروضي ديگري هم هست، از جمله در رباعيات ميگويد:
اي خواجه ترا به نظم اگر دسترس است/ يا بحث عروض و وزن شعرت هوس است
ز اوزان مفاعيل ترا فاعل بس/ در خانه اگر كس است يك حرف بس است (ص521)
***
اي آن كه عقاب چرخ پيشت مگس است/ گلزار جهان به جنب جاه تو خس است
زان پيش تو شعر من ندارد وزني/ كز نظم ترا فاعل و مفعول بس است (ص522)
و اينك اوزان تازه او به ترتيبي كه در صنايعالكمال آمده است:
غزل شماره21، ص186: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفا
-u /---u /---u /---u
در بحر هزج، مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعي (=فعولن) مرسوم است و خواجو با كاستن يك هجاي بلند ديگر، وزن تازهاي ساخته است. اگر بخواهيم بر اين وزن اسمي بگذاريم، هزج مثمن مجبوب (فعَل) خواهد بود:
مغني وقت آن آمد كه بنوازي رباب/ صبوح است اي بت ساقي بده شراب
اگر مردم بشوييدم به آب چشم جام/ وگر دورم بخوانيدم به آواز رباب
دل از چشمم به فريادست و چشم از دست دل/ كه هم پرّ عقاب است آفت جان عقاب
دلم چون مار ميپيچد ز مهرم سر مپيچ/ رخت چون ماه ميتابد ز خواجو رخ متاب
تمام مصاريع اين غزل نه بيتي درست است، جز مصراع دوم كه دو هجاي بلند كم دارد و مثلاً بايد به اين شكل باشد: صبوح است اي بت ساقي بده [«ما را» يا «از آن»] شراب؛ احتمالاً اشتباه از خود خواجوست.
غزل شماره22، ص187: مفعول فاعلن مفعول فاعلن (يا مستفعلن فعل دوبار)
-u-/ u-- // -u-/ u-
در اوزان دوري، مفعول فاعلاتن دوبار مرسوم است و خواجو با حذف يك هجاي بلند از آخر، اين وزن تازه را ساخته است:
اي كرده ماه را از تيره شب نقاب/ در شب فكنده چين بر مه فكنده تاب
با سرو قامتت شمشاد گو مروي(3)/ با ماه طلعتت خورشيد گو متاب
خادم بسوز عود مطرب بساز چنگ/ بلبل بزن نوا ساقي بده شراب
چون وزن دوري است، شاعر مختار است در آخر لخت اول مصاريع، يعني در وسط مصراعها، يك يا دو صامت اضافه بر وزن بياورد؛ چنانكه در اين شعر دال «عود» از تقطيع ساقط شده است. در ضمن، كلمهي «ماه» در مصراع اول، در ديوان به صورت «مه» ضبط شده است كه مخلّ وزن است.
قبل از خواجو، شعري به اين وزن گفته نشده است، اما بعد از خواجو، قاآني به اين وزن گفته است:
اندر جهان دو چيز از دل برد محن/ يا سادهي جوان يا بادهي كهن
غزل شماره170، ص256: فعلاتن فعلاتن فعلاتن
--uu/ --uu/ --uu
شكر تنگ تو تنگ شكر آمد/ حقهي لعل تو درج گهر آمد(4)
خواجو آن نيست كه از درد بنالد/ گرچه پيكان غمش بر جگر آمد
غزل شماره221، ص280: مفتعلاتن مفتعلن مفتعلاتن مفتعلن
-uu-/ --uu-// -uu-/ --uu-
اين وزن تازه نيز دوري است و به همين لحاظ در وسط مصاريع، صامتهاي اضافه بر وزن آمده است:
اي شب زلفت غاليه سا، وي مه رويت غاليه پوش
نرگس مستت باده پرست، لعل خموشت باده فروش
لعل لب است آن يا مي ناب، باده لعل از لعل مذاب
شكر تنگ يا تنگ شكر، آب حيات از چشمهي نوش
پير مغان در ميكده دوش، گفت چو خواجو رفت ز هوش
گو مي نوشين بيش منوش، تا نبرندش دوش به دوش
غزل شماره252، ص295: مفتعلاتن فعلاتن مفتعلاتن فع، يا مفتعلن مفتعلاتن مفتعلن مفتع (=فعلن)
-/ --uu-/ --uu/ --uu-
اي دل من بسته در آن زنجير سمن سادل/ كرده مرا در غم عشقت بيسر و بيپا دل
برده ازين قالب خاكي رخت به صحرا جان/ رانده ازين ديدهي پرخون سيل به دريا دل
چند زني طعنه كه خواجو در غم عشق افتاد/ چون دلم افكند درين آتش چه كنم با دل
غزل شماره279، ص309: فعلات فاعلاتن فعلات فعلن
--/ u-uu// --u-/ u-uu
از آخر وزن دوري مرسوم و متعارف فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن، رمل مثمن مشكول، دو هجا كم كرده است و وزن از تقارن خارج شده است. اما در آخر پارهي اول مكث را، كه از مختصات وزن دوري است، رعايت كرده است:
نكنم حديث شكر، چو لبت گزيدم/ چه كنم نبات مصري، چو شكر مزيدم
به تو كي توان رسيدن، چو ز خويش رفتم/ ز تو چون توان بريدن، چو ز خود بريدم
نكشيده زلف عنبر، شكنش چو خواجو(5)/ نتوان به شرح گفتن، كه چها كشيدم
با توجه به اينكه در قديم تقطيع هجايي مرسوم نبوده است، چنين ابتكاري، يعني كم كردن هجا از پارهي دوم وزن دوري، كه امروزه خيلي آسان به نظر ميرسد، بسيار حائز اهميت است، زيرا فقط شاعراني كه گوش عروضي دقيقي داشتند از عهدهي اينگونه نوآوريها برميآمدند. خاقاني از اصل اين وزن، يك هجا كم كرده و گفته است:
ز دلت چه داد خواهم كه نه داور مني/ ز غمت چه شاد باشم كه نه غمخور مني (ديوان- ص677)
كه به فعلات فاعلاتن فعلاتُ فاعلن تقطيع ميشود.
غزل شماره286، ص313: فعلاتن مفاعلاتن فعلاتن مفاعلاتن
--u-u/ --uu// --u-u/ --uu
يعني به آخر هر لخت وزن مرسوم و متعارف فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن (غريب يا جديد مثمن مخبون) يك هجاي بلند افزوده است:
اي رخت شمع بتپرستان، شمع بيرون(6) بر از شبستان
بر لب جوي و طرف بستان، داد مستان ز باده بستان
وي به رخ رشك ماه و پروين، به شكرخنده جان شيرين
روي خوب تو يا مه است اين، چين زلف تو يا شب است آن
شكرت شور دلنوازان، مارت آشوب مهره بازان
سنبلت دام سرفرازان، دهنت كام تنگ دستان
تا كي از خويشتن پرستي، بگذر از بند خويش و رستي
همچو خواجو سزد به مستي، گر شوي خاك راه مستان
شاعر مختار است كه در ركن اول شعر به جاي فعلاتن، فاعلاتن بياورد، چنانكه در اين شعر ديده ميشود (اما برعكس آن صحيح نيست).
غزل شماره330، ص334: مفاعيلتن فعلاتن مفاعيلتن فعلاتن(7)
--uu/ -u--u/ --uu/ -u--u
تو آن ماه زهره جبيني و آن سرو لاله عذاري
كه بر لاله غاليه سائي و از طرّه غاليه باري
گهي ميكشي به فريبم گهي ميكشي به عتابم
چه كردم كه با من مسكين طريق وفا نسپاري
جدايي ز من چه گزيني چو داني كه صبر ندارم
وفا از تو چشم چه دارم چو دانم كه مهر نداري
چو خواجو چه زهد فروشي چو از جام مي نشكيبي
ز خوبان كناره گيري چو در آرزوي كناري
غزل شماره331، ص334: مفاعيلن فاعلن مفاعيلن فا (=فع)
-/ ---u/ -u-/ ---u
يعني از آخر وزن دوري مفاعيلن فاعلن مفاعيلن فاعلن (كه خود اين وزن هم تازه است) يك هجاي بلند كم كرده است، اما در اينجا هم مكث وزن دوري را رعايت كرده است. اين شيوهي ايجاد اوزان تازه (يعني افزودن به يا كاستن هجا يا هجاهايي از وزن دوري) بسيار جالب است و ميتواند مورد توجه شاعران معاصر قرار گيرد.
به خوبي چون (8) يار من نباشد ياري/ نگاري مهوشي بتي عياري
چو رويش كو لالهاي چو قدش سروي/ چو خالش كو مهرهاي چو زلفش ماري
شب زلفش بر قمر نهد زنجيري/ خط سبزش گرد گل كشد پرگاري
شكار افكن آهويش خدنگ اندازي/ سمن سا هندويش پريشان كاري
چو خواجو خواهم كه جان برو افشانم(9)/ وليكن جان را كجا بود مقداري
در اين غزل 9بيتي دو مصراع اشكال دارد:
اول: «نگاري مهوشي بتي عياري» كه يك هجا كم دارد و بايد به جاي نگاري، نگاريني باشد.
دوم: «سمن سا هندويش پريشان كاري» كه يك هجا كم دارد و به احتمال قوي خطا از خود شاعر است. اگر واژهاي مثلاً «دو» به بيت بيفزاييم، وزن صحيح خواهد شد: سمن سا دو هندويش پريشان كاري.
اما با توجه به موازنهي شكارافكن آهو در مصرا، به نظر ميرسد كه شاعر «دو هندويش» نگفته باشد.
مسمط ص356: مستفعلن مستفعلن مس (=فع)
-/ -u--/ -u-
اي رويت از فردوس بابي وز سنبلت بر گل نقابي
هر حلقهاي زان پيچ و تابي
در حلق جان من طنابي
خواجو نه وقت بوستان است بستان حضور دوستان است
اي دوستان امشب نه آن است
كآيد مرا در ديده خوابي
غزل10، ص376: مستفعلتن فعل مستفعلتن فعل (يا مفعول مفاعلن دوبار)
-u/ -uu--// -u/ -uu--
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخيز و بده شراب بنشين و بزن رباب
بر مشك مزن گره بر آب مكش زره
يا ترك خطا بده يا روي ز ما متاب
اي فتنهي صبح خيز، آمد گه صبح خيز
در جام عقيق ريز، آن بادهي لعل ناب
خواجو مي ناب خواه چون تشنهاي آب خواه
از ديده شراب خواه وز گوشهي دل كباب
چون وزن دوري است، حروفي را در وسط مصاريع زايد بر وزن آورده است.
غزل شماره213، ص476: فاعلن فعَل فاعلن فعَل (يا فاعلاتتن دوبار يا فاعلات فع دوبار)
-u/ -u-// -u/ -u-
سنبل سيه بر سمن مزن/ لشكر حبش بر ختن مزن
ابر مشك سا بر قمر مسا/ تاب طره بر نسترن مزن
تا دل شب تيره نشكند/ زلف را شكن بر شكن مزن
دود سينه خواجو ز سوز دل/ همچو شمع در انجمن مزن
وزن دوري است و در بيت آخر مكث در وسط كلمهي «خواجو» است.
قاآني در مثن همين وزن گويد:
ياركي مراست رند و بذله گو شوخ و دلربا خوب و خوشسرشت
طرهاش عبير پيكرش حرير عارضش بهار طلعتش بهشت
فروغي بسطامي و هادي حائري هم به مثمن اين وزن شعر دارند. استاد فرزاد مينويسد: «اين وزن را بايد از ابتكارات عروضي قاآني دانست، زيرا شعري به اين وزن قبل از اين غزل قاآني سراغ ندارم.»(10)
جز اين اوزان تازه، خواجو اوزان نادري هم دارد:
غزل شماره138، ص241: مفتعلن مفتعلن مفتعلن فع
-/ -uu-/ -uu-/ -uu-
يعني از آخر بحر رجز مثمن مطوي (چهار بار مفتعلن) سه هجا كاسته است:
خسرو انجم به گه بام برآمد/ يا مه خلخ به لب بام برآمد
صبح جمالش بدميد از شب گيسو/ يا شه روم از طرف شام برآمد
كام من اين بود كه جان بر تو فشانم/ عاقبت از لعل توام كام برآمد
شادروان فرزاد اين وزن را به صورت «تن فعلاتن فعلاتن فعلاتن» تقطيع كرده و براي آن بيتي از مولوي را مثال زده است:
دي سحري بر گذري گفت مرا يار/ شيفته و بيخبري چند از اين كار؟
سپس در توضيح آن مينويسد:
«مولوي يك غزل ديگر به اين وزن دارد كه دو بيت از آن ذيلاً نقل ميشود:
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها/ گفتم من مي نخورم پيش تو شاها
شاد دمي كان شه من آيد خندان/ باز گشايد به كرم بند قباها
هيچ شعر ديگري به اين وزن در زبان فارسي (چه قبل و چه بعد از مولوي) نديدهام و اين وزن را از ابتكارات عروضي مولوي ميدانم.»(11)
خواجو چند غزل ديگر هم به اين وزن دارد:
اي رخ تو قبلهي خورشيد پرستان/ پرتو روي چو مهت شمع شبستان
گرميم از پاي در آرد نبود عيب/ در سر سرخاب رود رستم دستان
خواجو اگر جان بدهد در غم عشقت/ داد وي از زلف كژ سر زده بستان
(غزل300، ص319)
غزل270، ص304: مفاعلاتن مفاعلاتن (يا مفاعلن فع دوبار)
--u-u/ --u-u
چو چشم مست تو مي پرستم/ چو درج لعل تو نيست هستم
ز دست رفتم مرو به دستان/ ز پا فتادم بگير دستم
مگو كه خواجو چه عهد بستي/ بگو كه عهد تو كي شكستم
استاد فرزاد براي اين وزن اين بيت رودكي را مثال ميزنند:
گل بهاري، بت تتاري/ نبيد داري، چرا نياري
و مينويسد: «اين يگانه شعري است كه در زبان فارسي به اين وزن ديدهام. وزن را بايد از ابتكارات عروضي رودكي دانست.»(12)
غزل287، ص313: مفتعلاتن مفاعلاتن
--u-u/ --uu-
اي مي لعل تو كام رندان/ جعد تو زنجير پاي بندان
كفر تو ايمان پاك دينان/ درد تو درمان دردمندان
بر دل خواجو چرا پسندي/ اين همه بيداد ناپسندان
براي اين وزن در «المعجم» بيت زير آمده است:
روي مگردان ز من حبيبي/ ز آن كه تو درد مرا طبيبي
استاد فرزاد مينويسد: «فقط يك شعر ديگر [علاوه بر بيت المعجم] به اين وزن در زبان فارسي ديدهام و آن از استاد الهي [قمشهاي] با مطلع ذيل است: ناله چو مرغ سحر زن اي دل.»(13)
غزل295، ص317: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
--u-/ --u-/ --u-
آن لب شيرين همچون جان شيرين/ وان شكنج زلف همچون نافهي چين
جان شيرين است يا مرجان شيرين/ نافهي مشك است يا زلفين مشكين
استاد فرزاد براي اين وزن اين بيت انوري را مثال ميزنند:
اي زمان شهرياري روزگارت/ تا قيامت شهرياري باد كارت
و مينويسد: «اين قديمترين شعر به اين وزن است كه در فارسي به نام شاعري ديدهام، پس شايد از ابتكارات عروضي انوري باشد.»(14)
در «المعجم» هم نمونهاي براي آن ذكر شده است. قاآني و خود مرحوم فرزاد هم به اين وزن شعر دارند. برخي از مصاريع شعر «خانهام ابري است» نيما هم به همين وزن است:
يكسره روي زمين ابري است با آن
غزل شماره296، ص317: مفتعلاتن مفتعلاتن
--uu-/ --uu-
نرگس مستت فتنهي مستان/ تشنهي لعلت باده پرستان
در چمن افتد غلغل بلبل/ چون تو در آيي سوي گلستان
خواجوي مسكين بر لب شيرين/ فتنه چو طوطي بر شكرستان
استاد فرزاد در باب اين وزن، اين بيت مولوي را مثال ميزند:
جان من است او هي مزنيدش/ آن من است او هي مبريدش
و مينويسد: «مولوي يازده غزل به اين وزن دارد. از هيچ شاعر ديگري شعر به اين وزن نديدهام.»(15)
غزل شماره144، ص442: فاعلن فاعلن فاعلن فاعلن
-u-/ -u-/ -u-/ -u-
اي تتق بسته از تيره شب بر قمر/ طوطي خطت افكنده پر بر شكر
خورده تاب از خم دلستانت كمند/ گشته آب از لب درفشانت گهر
تا تو شام و سحر داري از موي و روي/ شام هجران خواجو ندارد سحر
در «المعجم» براي آن، بيت زير را مثال زده است:
خيز و اين دفترت نزد سرهنگ بر/ تا خوري از هنرهات و فرهنگ بر
وزن متدارك قبل از نيما مورد توجه نبود. «افسانه» نيما به همين وزن است، منتهي به جاي فاعلن آخر، فع گفته است: اي فسانه فسانه فسانه!
(16)غزل شماره 139، ص695: فعلاتن مفاعلن فعلاتن
--uu/ -u-u/ --uu
ترك من ترك من گرفت و خطا كرد/ جامهي صبر من برفت و قبا كرد
نيست بر جاي خويش مرغ سليمان/ بازگويي مگر هواي سبا كرد
سرو سيمين من ز صحبت خواجو/ گرنه آزاد شد كناره چرا كرد؟
در «المعجم» سه بيت براي اين وزن به عنوان مثال آمده است. استاد فرزاد مينويسد:
«سنايي غزلي به اين وزن و داراي مطلع ذيل ساخته است:
مرحبا مرحبا براي هلالا/ آسمان را نماي كل كمالا
پس شايد اين وزن از ابتكارات عروضي سنايي باشد.»(17)
خلاصه:
خواجو دوازده وزن تازه دارد:
1. مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفا
2. مفعول فاعلن مفعول فاعلن
3. فعلاتن فعلاتن فعلاتن
4. مفتعلاتن مفتعلن مفتعلاتن مفتعلن
5. مفتعلاتن فعلاتن مفتعلاتن فع
6. فعلات فاعلاتن فعلات فعلن
7. فعلاتن مفاعلاتن فعلاتن مفاعلاتن
8. مفاعيلتن فعلاتن مفاعيلتن فعلاتن
9. مفاعيلن فاعلن مفاعيلن فا
10. مستفعلن مستفعلن مس
11. مستفعلن فعل مستفعلن فعل
12. فاعلن فعل فاعلن فعل
از اين دوازده وزن نوين، نه وزن دوري است و از اين نه وزن، در سه وزن تقارن پارههاي وزن دوري را رعايت نكرده است.
همچنين خواجو هفت وزن نادر دارد:
1. مفتعلن مفتعلن مفتعلن فع
2. مفاعلاتن مفاعلاتن
3. مفتعلاتن مفاعلاتن
4. فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
5. مفتعلاتن مفتعلاتن
6. فاعلن فاعلن فاعلن فاعلن
7. فعلاتن مفاعلن فعلاتن
پانوشتها:
1. انتشارات فردوس، چاپ سوم، 1370، ص120
2. در اوزان معمولي نيز اغلاط متعددي ديده ميشود.
ديوان مورد مراجعه، مصحح احمد سهيلي خوانساري، چاپ دوم، انتشارات پاژنگ است.
3. از مصدر روييدن
4. استاد مسعود فرزاد در ص17 «مجموعهي اوزان شعري فارسي» به اشتباه اين بيت را از «المعجم» دانسته است.
5. در اين مصراع، كلام با وزن تمام نشده است، يعني جاي مكث تقريباً درست نيست.
6. در متن «برون» ضبط شده كه مخل وزن است.
7. يا: فعولن فعولن فعولن دوبار
8. در ديوان: چو
9. در ديوان: «فشانم» كه مخل وزن است.
10. مجموعه اوزان شعري فارسي، ضميمهي خرد كوشش، دفتر چهارم، بهمنماه 49، ص60
11. همان، ص46
12. همان، ص57
13. همان، ص65
14. همان، ص40
15. همان، ص66
16. از «كتاب الشوقيات»
17. مجموعه اوزان شعري فارسي، ص37
- به نقل از مجله «ادب و زبان»، فصلنامهي دانشكدهي ادبيات فارسي و زبانهاي خارجي دانشگاه علامه طباطبايي، سال اول، شماره1، بهار1375.
به هر حال، از تنوع اين اوزان تازه و نادر نيك پيداست كه خواجو عروضي بوده است. ظاهراً يكي از مدعيان عروض، كه گويا از اصحاب عمائم بوده است، به خواجو نكته گرفته بود كه برخي از اوزان شعري او مرسوم و متعارف نيست. خواجو در قطعهاي كه خطاب به او سروده است، به درستي ميگويد كه اوزان و آهنگهاي شعري از حد شمار بيرون است:
تا چند كني عرض عروض اي ز جهالت/ ناكرده جوي حاصل و مغرور به تحصيل
بس زن كه بود نادره گوي و سخن آراي/ ني همچو شما غرّه به درّاعه و منديل
از وزن چه پرسيد كه بيرون ز شمارست/ مفعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ مفاعيل (ص164)
و حق با خواجو است. عليالعجاله، حدود سيصد و اندي آهنگ در شعر فارسي شمارش شده است كه در ادبيات جهان بيسابقه است و هر آينه هر شاعري ميتواند به تعداد اين آهنگها بيفزايد.
علاوه بر اين، در ديوان خواجو اشارات عروضي ديگري هم هست، از جمله در رباعيات ميگويد:
اي خواجه ترا به نظم اگر دسترس است/ يا بحث عروض و وزن شعرت هوس است
ز اوزان مفاعيل ترا فاعل بس/ در خانه اگر كس است يك حرف بس است (ص521)
***
اي آن كه عقاب چرخ پيشت مگس است/ گلزار جهان به جنب جاه تو خس است
زان پيش تو شعر من ندارد وزني/ كز نظم ترا فاعل و مفعول بس است (ص522)
و اينك اوزان تازه او به ترتيبي كه در صنايعالكمال آمده است:
غزل شماره21، ص186: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفا
-u /---u /---u /---u
در بحر هزج، مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعي (=فعولن) مرسوم است و خواجو با كاستن يك هجاي بلند ديگر، وزن تازهاي ساخته است. اگر بخواهيم بر اين وزن اسمي بگذاريم، هزج مثمن مجبوب (فعَل) خواهد بود:
مغني وقت آن آمد كه بنوازي رباب/ صبوح است اي بت ساقي بده شراب
اگر مردم بشوييدم به آب چشم جام/ وگر دورم بخوانيدم به آواز رباب
دل از چشمم به فريادست و چشم از دست دل/ كه هم پرّ عقاب است آفت جان عقاب
دلم چون مار ميپيچد ز مهرم سر مپيچ/ رخت چون ماه ميتابد ز خواجو رخ متاب
تمام مصاريع اين غزل نه بيتي درست است، جز مصراع دوم كه دو هجاي بلند كم دارد و مثلاً بايد به اين شكل باشد: صبوح است اي بت ساقي بده [«ما را» يا «از آن»] شراب؛ احتمالاً اشتباه از خود خواجوست.
غزل شماره22، ص187: مفعول فاعلن مفعول فاعلن (يا مستفعلن فعل دوبار)
-u-/ u-- // -u-/ u-
در اوزان دوري، مفعول فاعلاتن دوبار مرسوم است و خواجو با حذف يك هجاي بلند از آخر، اين وزن تازه را ساخته است:
اي كرده ماه را از تيره شب نقاب/ در شب فكنده چين بر مه فكنده تاب
با سرو قامتت شمشاد گو مروي(3)/ با ماه طلعتت خورشيد گو متاب
خادم بسوز عود مطرب بساز چنگ/ بلبل بزن نوا ساقي بده شراب
چون وزن دوري است، شاعر مختار است در آخر لخت اول مصاريع، يعني در وسط مصراعها، يك يا دو صامت اضافه بر وزن بياورد؛ چنانكه در اين شعر دال «عود» از تقطيع ساقط شده است. در ضمن، كلمهي «ماه» در مصراع اول، در ديوان به صورت «مه» ضبط شده است كه مخلّ وزن است.
قبل از خواجو، شعري به اين وزن گفته نشده است، اما بعد از خواجو، قاآني به اين وزن گفته است:
اندر جهان دو چيز از دل برد محن/ يا سادهي جوان يا بادهي كهن
غزل شماره170، ص256: فعلاتن فعلاتن فعلاتن
--uu/ --uu/ --uu
شكر تنگ تو تنگ شكر آمد/ حقهي لعل تو درج گهر آمد(4)
خواجو آن نيست كه از درد بنالد/ گرچه پيكان غمش بر جگر آمد
غزل شماره221، ص280: مفتعلاتن مفتعلن مفتعلاتن مفتعلن
-uu-/ --uu-// -uu-/ --uu-
اين وزن تازه نيز دوري است و به همين لحاظ در وسط مصاريع، صامتهاي اضافه بر وزن آمده است:
اي شب زلفت غاليه سا، وي مه رويت غاليه پوش
نرگس مستت باده پرست، لعل خموشت باده فروش
لعل لب است آن يا مي ناب، باده لعل از لعل مذاب
شكر تنگ يا تنگ شكر، آب حيات از چشمهي نوش
پير مغان در ميكده دوش، گفت چو خواجو رفت ز هوش
گو مي نوشين بيش منوش، تا نبرندش دوش به دوش
غزل شماره252، ص295: مفتعلاتن فعلاتن مفتعلاتن فع، يا مفتعلن مفتعلاتن مفتعلن مفتع (=فعلن)
-/ --uu-/ --uu/ --uu-
اي دل من بسته در آن زنجير سمن سادل/ كرده مرا در غم عشقت بيسر و بيپا دل
برده ازين قالب خاكي رخت به صحرا جان/ رانده ازين ديدهي پرخون سيل به دريا دل
چند زني طعنه كه خواجو در غم عشق افتاد/ چون دلم افكند درين آتش چه كنم با دل
غزل شماره279، ص309: فعلات فاعلاتن فعلات فعلن
--/ u-uu// --u-/ u-uu
از آخر وزن دوري مرسوم و متعارف فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن، رمل مثمن مشكول، دو هجا كم كرده است و وزن از تقارن خارج شده است. اما در آخر پارهي اول مكث را، كه از مختصات وزن دوري است، رعايت كرده است:
نكنم حديث شكر، چو لبت گزيدم/ چه كنم نبات مصري، چو شكر مزيدم
به تو كي توان رسيدن، چو ز خويش رفتم/ ز تو چون توان بريدن، چو ز خود بريدم
نكشيده زلف عنبر، شكنش چو خواجو(5)/ نتوان به شرح گفتن، كه چها كشيدم
با توجه به اينكه در قديم تقطيع هجايي مرسوم نبوده است، چنين ابتكاري، يعني كم كردن هجا از پارهي دوم وزن دوري، كه امروزه خيلي آسان به نظر ميرسد، بسيار حائز اهميت است، زيرا فقط شاعراني كه گوش عروضي دقيقي داشتند از عهدهي اينگونه نوآوريها برميآمدند. خاقاني از اصل اين وزن، يك هجا كم كرده و گفته است:
ز دلت چه داد خواهم كه نه داور مني/ ز غمت چه شاد باشم كه نه غمخور مني (ديوان- ص677)
كه به فعلات فاعلاتن فعلاتُ فاعلن تقطيع ميشود.
غزل شماره286، ص313: فعلاتن مفاعلاتن فعلاتن مفاعلاتن
--u-u/ --uu// --u-u/ --uu
يعني به آخر هر لخت وزن مرسوم و متعارف فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن (غريب يا جديد مثمن مخبون) يك هجاي بلند افزوده است:
اي رخت شمع بتپرستان، شمع بيرون(6) بر از شبستان
بر لب جوي و طرف بستان، داد مستان ز باده بستان
وي به رخ رشك ماه و پروين، به شكرخنده جان شيرين
روي خوب تو يا مه است اين، چين زلف تو يا شب است آن
شكرت شور دلنوازان، مارت آشوب مهره بازان
سنبلت دام سرفرازان، دهنت كام تنگ دستان
تا كي از خويشتن پرستي، بگذر از بند خويش و رستي
همچو خواجو سزد به مستي، گر شوي خاك راه مستان
شاعر مختار است كه در ركن اول شعر به جاي فعلاتن، فاعلاتن بياورد، چنانكه در اين شعر ديده ميشود (اما برعكس آن صحيح نيست).
غزل شماره330، ص334: مفاعيلتن فعلاتن مفاعيلتن فعلاتن(7)
--uu/ -u--u/ --uu/ -u--u
تو آن ماه زهره جبيني و آن سرو لاله عذاري
كه بر لاله غاليه سائي و از طرّه غاليه باري
گهي ميكشي به فريبم گهي ميكشي به عتابم
چه كردم كه با من مسكين طريق وفا نسپاري
جدايي ز من چه گزيني چو داني كه صبر ندارم
وفا از تو چشم چه دارم چو دانم كه مهر نداري
چو خواجو چه زهد فروشي چو از جام مي نشكيبي
ز خوبان كناره گيري چو در آرزوي كناري
غزل شماره331، ص334: مفاعيلن فاعلن مفاعيلن فا (=فع)
-/ ---u/ -u-/ ---u
يعني از آخر وزن دوري مفاعيلن فاعلن مفاعيلن فاعلن (كه خود اين وزن هم تازه است) يك هجاي بلند كم كرده است، اما در اينجا هم مكث وزن دوري را رعايت كرده است. اين شيوهي ايجاد اوزان تازه (يعني افزودن به يا كاستن هجا يا هجاهايي از وزن دوري) بسيار جالب است و ميتواند مورد توجه شاعران معاصر قرار گيرد.
به خوبي چون (8) يار من نباشد ياري/ نگاري مهوشي بتي عياري
چو رويش كو لالهاي چو قدش سروي/ چو خالش كو مهرهاي چو زلفش ماري
شب زلفش بر قمر نهد زنجيري/ خط سبزش گرد گل كشد پرگاري
شكار افكن آهويش خدنگ اندازي/ سمن سا هندويش پريشان كاري
چو خواجو خواهم كه جان برو افشانم(9)/ وليكن جان را كجا بود مقداري
در اين غزل 9بيتي دو مصراع اشكال دارد:
اول: «نگاري مهوشي بتي عياري» كه يك هجا كم دارد و بايد به جاي نگاري، نگاريني باشد.
دوم: «سمن سا هندويش پريشان كاري» كه يك هجا كم دارد و به احتمال قوي خطا از خود شاعر است. اگر واژهاي مثلاً «دو» به بيت بيفزاييم، وزن صحيح خواهد شد: سمن سا دو هندويش پريشان كاري.
اما با توجه به موازنهي شكارافكن آهو در مصرا، به نظر ميرسد كه شاعر «دو هندويش» نگفته باشد.
مسمط ص356: مستفعلن مستفعلن مس (=فع)
-/ -u--/ -u-
اي رويت از فردوس بابي وز سنبلت بر گل نقابي
هر حلقهاي زان پيچ و تابي
در حلق جان من طنابي
خواجو نه وقت بوستان است بستان حضور دوستان است
اي دوستان امشب نه آن است
كآيد مرا در ديده خوابي
غزل10، ص376: مستفعلتن فعل مستفعلتن فعل (يا مفعول مفاعلن دوبار)
-u/ -uu--// -u/ -uu--
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخيز و بده شراب بنشين و بزن رباب
بر مشك مزن گره بر آب مكش زره
يا ترك خطا بده يا روي ز ما متاب
اي فتنهي صبح خيز، آمد گه صبح خيز
در جام عقيق ريز، آن بادهي لعل ناب
خواجو مي ناب خواه چون تشنهاي آب خواه
از ديده شراب خواه وز گوشهي دل كباب
چون وزن دوري است، حروفي را در وسط مصاريع زايد بر وزن آورده است.
غزل شماره213، ص476: فاعلن فعَل فاعلن فعَل (يا فاعلاتتن دوبار يا فاعلات فع دوبار)
-u/ -u-// -u/ -u-
سنبل سيه بر سمن مزن/ لشكر حبش بر ختن مزن
ابر مشك سا بر قمر مسا/ تاب طره بر نسترن مزن
تا دل شب تيره نشكند/ زلف را شكن بر شكن مزن
دود سينه خواجو ز سوز دل/ همچو شمع در انجمن مزن
وزن دوري است و در بيت آخر مكث در وسط كلمهي «خواجو» است.
قاآني در مثن همين وزن گويد:
ياركي مراست رند و بذله گو شوخ و دلربا خوب و خوشسرشت
طرهاش عبير پيكرش حرير عارضش بهار طلعتش بهشت
فروغي بسطامي و هادي حائري هم به مثمن اين وزن شعر دارند. استاد فرزاد مينويسد: «اين وزن را بايد از ابتكارات عروضي قاآني دانست، زيرا شعري به اين وزن قبل از اين غزل قاآني سراغ ندارم.»(10)
جز اين اوزان تازه، خواجو اوزان نادري هم دارد:
غزل شماره138، ص241: مفتعلن مفتعلن مفتعلن فع
-/ -uu-/ -uu-/ -uu-
يعني از آخر بحر رجز مثمن مطوي (چهار بار مفتعلن) سه هجا كاسته است:
خسرو انجم به گه بام برآمد/ يا مه خلخ به لب بام برآمد
صبح جمالش بدميد از شب گيسو/ يا شه روم از طرف شام برآمد
كام من اين بود كه جان بر تو فشانم/ عاقبت از لعل توام كام برآمد
شادروان فرزاد اين وزن را به صورت «تن فعلاتن فعلاتن فعلاتن» تقطيع كرده و براي آن بيتي از مولوي را مثال زده است:
دي سحري بر گذري گفت مرا يار/ شيفته و بيخبري چند از اين كار؟
سپس در توضيح آن مينويسد:
«مولوي يك غزل ديگر به اين وزن دارد كه دو بيت از آن ذيلاً نقل ميشود:
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها/ گفتم من مي نخورم پيش تو شاها
شاد دمي كان شه من آيد خندان/ باز گشايد به كرم بند قباها
هيچ شعر ديگري به اين وزن در زبان فارسي (چه قبل و چه بعد از مولوي) نديدهام و اين وزن را از ابتكارات عروضي مولوي ميدانم.»(11)
خواجو چند غزل ديگر هم به اين وزن دارد:
اي رخ تو قبلهي خورشيد پرستان/ پرتو روي چو مهت شمع شبستان
گرميم از پاي در آرد نبود عيب/ در سر سرخاب رود رستم دستان
خواجو اگر جان بدهد در غم عشقت/ داد وي از زلف كژ سر زده بستان
(غزل300، ص319)
غزل270، ص304: مفاعلاتن مفاعلاتن (يا مفاعلن فع دوبار)
--u-u/ --u-u
چو چشم مست تو مي پرستم/ چو درج لعل تو نيست هستم
ز دست رفتم مرو به دستان/ ز پا فتادم بگير دستم
مگو كه خواجو چه عهد بستي/ بگو كه عهد تو كي شكستم
استاد فرزاد براي اين وزن اين بيت رودكي را مثال ميزنند:
گل بهاري، بت تتاري/ نبيد داري، چرا نياري
و مينويسد: «اين يگانه شعري است كه در زبان فارسي به اين وزن ديدهام. وزن را بايد از ابتكارات عروضي رودكي دانست.»(12)
غزل287، ص313: مفتعلاتن مفاعلاتن
--u-u/ --uu-
اي مي لعل تو كام رندان/ جعد تو زنجير پاي بندان
كفر تو ايمان پاك دينان/ درد تو درمان دردمندان
بر دل خواجو چرا پسندي/ اين همه بيداد ناپسندان
براي اين وزن در «المعجم» بيت زير آمده است:
روي مگردان ز من حبيبي/ ز آن كه تو درد مرا طبيبي
استاد فرزاد مينويسد: «فقط يك شعر ديگر [علاوه بر بيت المعجم] به اين وزن در زبان فارسي ديدهام و آن از استاد الهي [قمشهاي] با مطلع ذيل است: ناله چو مرغ سحر زن اي دل.»(13)
غزل295، ص317: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
--u-/ --u-/ --u-
آن لب شيرين همچون جان شيرين/ وان شكنج زلف همچون نافهي چين
جان شيرين است يا مرجان شيرين/ نافهي مشك است يا زلفين مشكين
استاد فرزاد براي اين وزن اين بيت انوري را مثال ميزنند:
اي زمان شهرياري روزگارت/ تا قيامت شهرياري باد كارت
و مينويسد: «اين قديمترين شعر به اين وزن است كه در فارسي به نام شاعري ديدهام، پس شايد از ابتكارات عروضي انوري باشد.»(14)
در «المعجم» هم نمونهاي براي آن ذكر شده است. قاآني و خود مرحوم فرزاد هم به اين وزن شعر دارند. برخي از مصاريع شعر «خانهام ابري است» نيما هم به همين وزن است:
يكسره روي زمين ابري است با آن
غزل شماره296، ص317: مفتعلاتن مفتعلاتن
--uu-/ --uu-
نرگس مستت فتنهي مستان/ تشنهي لعلت باده پرستان
در چمن افتد غلغل بلبل/ چون تو در آيي سوي گلستان
خواجوي مسكين بر لب شيرين/ فتنه چو طوطي بر شكرستان
استاد فرزاد در باب اين وزن، اين بيت مولوي را مثال ميزند:
جان من است او هي مزنيدش/ آن من است او هي مبريدش
و مينويسد: «مولوي يازده غزل به اين وزن دارد. از هيچ شاعر ديگري شعر به اين وزن نديدهام.»(15)
غزل شماره144، ص442: فاعلن فاعلن فاعلن فاعلن
-u-/ -u-/ -u-/ -u-
اي تتق بسته از تيره شب بر قمر/ طوطي خطت افكنده پر بر شكر
خورده تاب از خم دلستانت كمند/ گشته آب از لب درفشانت گهر
تا تو شام و سحر داري از موي و روي/ شام هجران خواجو ندارد سحر
در «المعجم» براي آن، بيت زير را مثال زده است:
خيز و اين دفترت نزد سرهنگ بر/ تا خوري از هنرهات و فرهنگ بر
وزن متدارك قبل از نيما مورد توجه نبود. «افسانه» نيما به همين وزن است، منتهي به جاي فاعلن آخر، فع گفته است: اي فسانه فسانه فسانه!
(16)غزل شماره 139، ص695: فعلاتن مفاعلن فعلاتن
--uu/ -u-u/ --uu
ترك من ترك من گرفت و خطا كرد/ جامهي صبر من برفت و قبا كرد
نيست بر جاي خويش مرغ سليمان/ بازگويي مگر هواي سبا كرد
سرو سيمين من ز صحبت خواجو/ گرنه آزاد شد كناره چرا كرد؟
در «المعجم» سه بيت براي اين وزن به عنوان مثال آمده است. استاد فرزاد مينويسد:
«سنايي غزلي به اين وزن و داراي مطلع ذيل ساخته است:
مرحبا مرحبا براي هلالا/ آسمان را نماي كل كمالا
پس شايد اين وزن از ابتكارات عروضي سنايي باشد.»(17)
خلاصه:
خواجو دوازده وزن تازه دارد:
1. مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفا
2. مفعول فاعلن مفعول فاعلن
3. فعلاتن فعلاتن فعلاتن
4. مفتعلاتن مفتعلن مفتعلاتن مفتعلن
5. مفتعلاتن فعلاتن مفتعلاتن فع
6. فعلات فاعلاتن فعلات فعلن
7. فعلاتن مفاعلاتن فعلاتن مفاعلاتن
8. مفاعيلتن فعلاتن مفاعيلتن فعلاتن
9. مفاعيلن فاعلن مفاعيلن فا
10. مستفعلن مستفعلن مس
11. مستفعلن فعل مستفعلن فعل
12. فاعلن فعل فاعلن فعل
از اين دوازده وزن نوين، نه وزن دوري است و از اين نه وزن، در سه وزن تقارن پارههاي وزن دوري را رعايت نكرده است.
همچنين خواجو هفت وزن نادر دارد:
1. مفتعلن مفتعلن مفتعلن فع
2. مفاعلاتن مفاعلاتن
3. مفتعلاتن مفاعلاتن
4. فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
5. مفتعلاتن مفتعلاتن
6. فاعلن فاعلن فاعلن فاعلن
7. فعلاتن مفاعلن فعلاتن
پانوشتها:
1. انتشارات فردوس، چاپ سوم، 1370، ص120
2. در اوزان معمولي نيز اغلاط متعددي ديده ميشود.
ديوان مورد مراجعه، مصحح احمد سهيلي خوانساري، چاپ دوم، انتشارات پاژنگ است.
3. از مصدر روييدن
4. استاد مسعود فرزاد در ص17 «مجموعهي اوزان شعري فارسي» به اشتباه اين بيت را از «المعجم» دانسته است.
5. در اين مصراع، كلام با وزن تمام نشده است، يعني جاي مكث تقريباً درست نيست.
6. در متن «برون» ضبط شده كه مخل وزن است.
7. يا: فعولن فعولن فعولن دوبار
8. در ديوان: چو
9. در ديوان: «فشانم» كه مخل وزن است.
10. مجموعه اوزان شعري فارسي، ضميمهي خرد كوشش، دفتر چهارم، بهمنماه 49، ص60
11. همان، ص46
12. همان، ص57
13. همان، ص65
14. همان، ص40
15. همان، ص66
16. از «كتاب الشوقيات»
17. مجموعه اوزان شعري فارسي، ص37
- به نقل از مجله «ادب و زبان»، فصلنامهي دانشكدهي ادبيات فارسي و زبانهاي خارجي دانشگاه علامه طباطبايي، سال اول، شماره1، بهار1375.